پایین
?رسول قاسمی
|
سه شنبه 89/1/3 ساعت 11:59 عصر |
انتظار
|
کوچه ها منتظرند کوه ودشت عرش وفرش
همگی درپی آنند که تورا دریابند
سینه ام می جوشد چشم میبندم من از این پوچی دنیا وفقط
به تو دل میبندم ای گل نرجس من تو گل امیدی
شب و روز از پی هم میگذرد عمر ما هم به درازا نکشد
چشم من منتظر دیدن توست گل نرجس چشم به راهم مگذار
چشم من ارزش دیدن نداره دل من طاقت دوری نداره
اما تو بزرگی مثل آسمون مهربونی و عزیزی مهدی صاحب الزمان
جونمو من برات میدم چشمامو اما نمیدم
میخوام چشامو که باهاش تو را آقا من ببینم
این روزها شهر پر شده از ظلم و فساد
ای خدا پس مهدی ما کی میاد
کی میاد که همه قربونیش بشیم
ما به همراهش بچنگیم و به پاش شهید بشیم
من شنیدم که او تنها نمیاد
یعنی میشه که منم یارش بشم
میدونم گنهکارم خیلی بدم
ولی خوب چیکار کنم عاشقتم
توگل فاطمه ای امید این قافله ای
تو چراغ رهنمای دلای گمشده ای
|
|
نظر شما( ) |
|
بالا
[ خانه|
مدیریت| ایمیل من|
پارسی بلاگ|
شناسنامه ]
|
3131
بازدید امروز
10
بازدید دیروز
0
RSS |
فروردین 1389
|