وقتی خورشید به سمت شب می رفت
لاله ها می خفتند و در آن تاریکی
لاله ها در زیر پا له می شدند
وچنان با احساس دیگران را هشدار
که مواظب باشید آدمی می آید
سر به آسمان دوخته ، تا نبیند ما را
چقدر گستاخ است و چه تند می آید
گامهایش را محکم به زمین می کوبد
ونه انگار ما هم حق ماندن داریم
شب درست است زیباست نه برای لاله
که به حین خفتن له شود زیر پا
و نه انکار هر لاله قطره خون شهیدان هستند
لاله ها سر بر زمین دارند چو من و چنان می نگرند
که ز خاک آمده ایم و به خاک هم باید
روح لاله میرود تا افلاک
هر چند جسمش مانده بر زیر خاک
و چنان می رود او تا به سر حد کمال ابدیت برسد
وچقدر زیباست ،لحظه روییدن، بنده حق بودن
وچقدر زیباست ، در جوار حق وبرای حق سر سپارد لاله
وچقدر زیباست از برای حق بودن و برای حق مردن
|